هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و وفاداری یکطرفه سخن می‌گوید. او از شکستن عهدها توسط معشوق و دام‌های عشق شکایت دارد، اما همچنان به عشق خود پایبند است. شاعر خود را زیرک اما گرفتار توصیف می‌کند و از بخت بد و وضعیت ناگوار خود می‌نالد. در نهایت، او از معشوق می‌خواهد که به حالش رحم کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۳۸

زان دم که با تو عهد گسل عهد بسته ام
با هر که عهد بسته همان دم شکسته ام

هر جا شنیده ام که تو روزی گذشته ای
هر روز رفته تا به شب آنجا نشسته ام

خو کرده ام به گوشه ی دام تو ورنه من
آن مرغ زیرکم که ز صد دام جسته ام

دانه مکش ز من که من از بخت واژگون
بر خویش اگرچه شوم به یاران خجسته ام

یوسف رخی و خضر قدم عیسوی دمی
بنگر به من که عاجز و بیمار و خسته ام

خیرات تندرستی و شکر جوانیت
بر حال من ببخش که پیر و شکسته ام

می ترسد او که ساعدش آلایدم بخون
من خود رفیق ورنه ز جان دست شسته ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.