۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۹

دور شد از یکدگر دور ز جانان من
جان من از جسم من جسم من از جان من

داغ تو و درد تو هست مرا خوش که هست
مرهم من داغ تو درد تو درمان من

از غم دلبر دلم خون شد و آن خون همه
از مژه ی خونفشان ریخت بدامان من

چاک گریبان من هر که ببیند کند
چاک گریبان خود همچو گریبان من

سیل سرشکم گذشت از سر افلاک کو
نوح که تا بنگرد موجه ی طوفان من

وای بر اهل حساب گر بدرازی رفیق
روز قیامت بود چون شب هجران من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.