۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۰

ز خوناب دل و از دیده خونابه بار من
کنار من پر از خون شد چو رفتی از کنار من

ندارد جز بر وصل و نیارد جز بر حرمان
نهال آرزوی غیر و نخل انتظار من

قد سرو و عذار گل چه خوش بودی اگر بودی
چو قد سرو قد من چو روی گلعذار من

سگ او تا شدم تا از سگان کوی او گشتم
فزون گردید قدر من شد افزون اعتبار من

شدم مستغنی از باغ و بهار و سرو و گل تا شد
سر کوی تو باغ من گل رویت بهار من

نه تار و تیره از خال و خط دیگر بتان ای بت
بود این روزهای تیره این شب‌های تار من

که از زلف پریشان تو و خط سیاه تو
پریشان گشت روز من سیه شد روزگار من

بود شغلی و کاری هر کسی را و رفیق اما
ثنای تست شغل من دعای تست کار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.