۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۹

گر سر ببرندم نکشم پا ز در تو
پروای سر خویش ندارم به سر تو

در راه تو آن خاک نشینم که نخیزد
گر خاک شوم خاک من از رهگذر تو

بسیار کم افتد نظر لطف تو با من
افتاده ام آیا بچه جرم از نظر تو

اغیار به او محرم و محروم ازو من
ای ناله چه شد سوز و کجا شد اثر تو

تا کی کشم از جور و جفای تو ز دل آه
آه از دل از مهر و وفا بی خبر تو

گر قیمت هر بوسه دلی خواهی و جانی
بهر دل و جان کیست که خواهد ضرر تو

عشق تو رفیق از لب خشک تو نشد فاش
رسوای جهان کرد ترا چشم تر تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.