۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۳

خوش آن محفل که هر دم ساغر می
وی از من گیرد و من گیرم از وی

بیا نایی نوا سر کن دمادم
بیا ساقی قدح پر کن پیاپی

که خوش باشد می گلگون کشیدن
به بانگ ارغنون و ناله ی نی

نباشم شاد و خرم تا نباشد
به دستم ساغر و در ساغرم می

مشو مغرور حسن ای گل که دارد
بهار دلربائی در عقب دی

برآرم بی تو آه از سینه تا چند
ببارم بی تو اشک از دیده تا کی

رسد تا کی به گردون هایهایش
رفیق خسته را دریاب هی هی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.