۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

ای برده رشح جام تو جمشید را ز هوش
وی داده نور رای تو خورشید را ضیا

لب بسته ام ز دعوی اخلاص ز آنکه هست
اظهار دوستی به زبان نوعی از ریا

کم می شوم مصدع اوقات کز پدر
پندی شنیده ام که شنیده است از نیا

کای نور چشم من اگرت هست چشم من
کاخر ز جا به چشم دهندت چو توتیا

از خاص و عام باش نهان کیمیا صفت
منظور خاص و عام شوی تا چو کیمیا

خواهی چو بوریا نشوی پایمال خلق
در پیش خلق فرش مشو همچو بوریا

گردان برای روزی تست آسیای چرخ
تو خود چه گردی از پی روزی چو آسیا

این نکته گوش کن که در این بیت گفته است
ابن یمین که گفته چنین ابن برخیا

ذلیست اندر این که چرا آمدی برو
عزیست اندر آن که چرا نامدی بیا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.