۱۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳ - شیخ سعدی فرماید

بس بگردید و بگردد روزگار
دل بدنیا در نبندد هوشیار
در جواب او

بس بپوشید و بپوشد روزگار
خلق را رخت زمستان و بهار

حال بر تنگی بگفتم شمه ای
جستمش سر رشته ز آغاز کار

کای که وقتی پنبه بودی در کتو
وقت دیگر ریسمان بودی و تار

مدتی جولاهه دربارت کشید
عاقبت کرباس گشتی توله دار

عاقبت تا جامه در برها شدی
گه قباگه پیرهن گاهی ازار

نی نوی بینی به حال خویشتن
نی بماند کهنگی هم برقرار

این که درد کانها آورده اند
صوف و طاقین مربع بیشمار

نرمدست وقطی وخاراو حبر
برد و ابیاری ومخفی آشکار

تا بدانند این خداوندان رخت
کز لباس وجامه شان هست اعتبار

آدمی را باید ارمک بر بدن
ورنه جل بر پشت خود دارد حمار

هست زیلو در بساط و بوریا
جای گل گل باش جای خار خار

تا بود والای گلگون شفق
شقه چتر سپهر زرنگار

قاری از این حلهای معنوی
باد بر خوردار،دوش روزگار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲ - لاادری قائله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴ - سید حسن ترمدی گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.