۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴ - شیخ سعدی فرماید

جان من جان من فدای تو باد
هیچت از دوستان نیاید یاد
در جواب او

صد عرقچین فدای طایقه باد
هیچ از قالبش نیاید یاد

چشم عین البقر بقد خیاط
برسانادو چشم بد مرساد

تا چه کرد انکه نقش کمخابست
که درفتنه بر جهان بگشاد

انکه کز را نهاد بر بالا
دان که پیموده است یکسرباد

پنبه با قزبجفت هم رفتند
از میان ناگهان قصبچه بزاد

بقچه دربارگاه رخت بدید
پایه خویش و صندلی بنهاد

خرمی گر نبودی و فرجی
کی شدی روز عید(قاری) شاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳ - کمال خجندی فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵ - خواجه حافظ فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.