۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷ - مولانا عبید زاکانی فرماید

جمال یار و اشک من گلست آن و گلابست این
وصال او و فکر ما خیالست آن و خوابست این
در جواب آن

دو صنج حمل را بنگر مهست آن آفتابست این
بروی آن شمط معجر سپهر است آن سحابست این

بتشریف خشیشی گر ببینی قبه دگمه
شود اینمعنیت روشن که آبست آن حبابست این

خیال بیرمی باریک می بستم که بخشیدم
خط مخفی چو بر خواندم خیالست آن و خوابست این

بحبر سبر چون گردد قرین صوف سفید آندم
بداند کهل ابیاری که شیخست آن و شابست این

زجیب خرقه کهنه چویابی کیسه نقدی
چه دانم من خرد داند که گنجست آن خرابست این

از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون
شنو این رمز از قاری سوالست آن جوابست این
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶ - خواجه عماد فقیه فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸ - خواجه حافظ فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.