هوش مصنوعی: این شعر عرفانی بیانگر عشق و بندگی شاعر به حق و اهل حق است. شاعر خاکساری در راه عشق را آیین خود می‌داند و بندگی درگاه مردان خدا را دین خود می‌خواند. او از تواضع و خاکساری در برابر اهل نظر سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که روشنی چشم جهان‌بین او در همین خاک ره نهفته است. شاعر با وجود دشمنی شیخ شهر، خود را بنده همه می‌داند و از لطف و عنایت الهی سخن می‌گوید. او تسلیم و رضا را زیر رکاب خود می‌داند و از جام سفالین خود به عنوان نماد سادگی و قناعت یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک آن به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۰

بندگی بر در مردان خدا دین من است
خاک راه همه عالم شدن آئین من است

توتیائی است عجب خاک ره اهل نظر
که در او روشنی چشم جهان بین من است

گر بسگبانی ایندر بپذیرند مرا
بندگان ره حق، غایت تمکین من است

من همان بنده هر دشمن یرین خودم
شیخ این شهر اگر دشمن دیرین من است

همه شب خفته ام و چشم عنایت بیدار
پاس لطفش نگران بر سر بالین من است

خنگ تسلیم و رضا گر بودم زیر رکاب
اطلس چرخ نهم غاشیه برزین من است

جام کیخسرو و آئینه اسکندر اگر
دیده باشی، بمثل جام سفالین من است

من بدل کین کسم نیست بگو رو خوشباش
زاهد ار روز و شب اندر بدلش کین من است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.