هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حال و روز خود می‌گوید که مانند صحرایی بی‌آب و علف است و در دام عشق گرفتار شده. او خود را ویرانه‌ای می‌داند که نیاز به تعمیر دارد و آماده‌ی هر نقشی است. شاعر از قدرت و لطف الهی سخن می‌گوید و امیدوار است که با نگاه لطف و رحمت، دگرگون شود. همچنین، او از بی‌اعتنایی به تکفیر شیخ و زاهد سخن می‌گوید و تنها رضایت پیر مغان برایش اهمیت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و استعاره‌های خاص شعر کلاسیک فارسی، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۲۶

من در این صحرا نهادم پا که نخجیرم کنند
در خم زلف بتی گردن بزنجیرم کنند

سخت ویرانه شدم، از خویش بیگانه شدم
از کرم هنگام آن آمد که تعمیرم کنند

من که لوح ساده ام هر نقش را آماده ام
دست نقاشان قدرت تا چه تصویرم کنند

آیه حقم ولی نایل برحمت یا عذاب
خود ندانم تا که دانایان چه تفسیرم کنند

من نحاس تیره و قلب و سیاه خیره ام
کیمیا کاران مگر تبدیل و تغییرم کنند

خاک گشتم خاک و دارم چشم از اهل نظر
کز نگاه لطف و رحمت باز اکسیرم کنند

گر ز من خشنود باشد خاطر پیر مغان
نیست باکی شیخ و زاهد هر چه تکفیرم کنند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.