هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عشق نافرجام، رنجهای عاشقانه و ناامیدی سخن میگوید. شاعر مانند مجنون عاشق است، اما معشوق (لیلی) را نمیبیند. او از دست ندادن فرصتها، سرمای زمستان زندگی، و دوری از معشوق شکایت دارد و در نهایت به کفرگویی در عشق میرسد. بیماری دل و چشم نیز در این شعر اشاره شدهاند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، اشاره به کفرگویی و بیماریهای روحی نیاز به درک بالاتری از زندگی و احساسات دارد.
شمارهٔ ۱۸۵
نبیند روی لیلی کس در این دار
چو مجنون بوسه باید زد بدیوار
نخورده ساغری از دست ساقی
که رفت از دوش و از سر دلق و دستار
بیکدستان زمستان رفتم از دست
نبرده ره بسوی کوی خمار
شدم کافر بیک افسانه عشق
که گفتند از بتان چین و فرخار
دل اندر بستر بیماری افتاد
چو کرد اندیشه آن چشم بیمار
چو مجنون بوسه باید زد بدیوار
نخورده ساغری از دست ساقی
که رفت از دوش و از سر دلق و دستار
بیکدستان زمستان رفتم از دست
نبرده ره بسوی کوی خمار
شدم کافر بیک افسانه عشق
که گفتند از بتان چین و فرخار
دل اندر بستر بیماری افتاد
چو کرد اندیشه آن چشم بیمار
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.