هوش مصنوعی: این شعر از شور و هیجان درونی و عشق بی‌قرار سخن می‌گوید. شاعر از بی‌خبری و انتظار خبری از معشوق می‌نالد و به درگاه خسروی با شکوه روی می‌آورد. او از بار سنگین خرقه و دستار (نمادهای زهد و عرفان) شکایت دارد و خود را چون قطره‌ای می‌بیند که به سوی بحر عشق می‌رود. شعر با اشاره به قافله‌ی دل‌های گمشده و دیدگان معطوف به دیگران پایان می‌یابد، با این امید که شاید دیگر به روی معشوق بازنگردند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۱۹۳

شوریست عجب در سر شوریده سران باز
یارب چه خبر میرسد از بیخبران باز

زد نوبتی چرخ مگر نوبت عشرت
بر درگه آن خسرو زرین کمران باز

بر دوش و سرم خرقه و دستار گران است
این هر دو گرونه بیکی رطل گران باز

چون قطره مگر روبسوی بحر نهادند
یک قافله دل گمشده بی پا و سران باز

شاید که بروی تو دگر باز نبیند
هر دیده که گردیده بروی دگران باز
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.