هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس بیگانگی و تنهایی در شهری پر از روباه و ماده‌گاوها سخن می‌گوید. او خود را نه روباه می‌داند و نه ماده‌گاو، بلکه شیر و آهوی صحرایی می‌خواند که از شهر گریزان است. او از جوشش و غرش خود می‌گوید و از بسته شدن راه فرارش. در نهایت، از دوگانگی درون خود سخن می‌گوید و از خداوند راهنمایی می‌خواهد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده مانند روباه، ماده‌گاو، شیر و آهو نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۵۹

روزی فتد آخر که من این دام ببرم
زین ننگ برون آیم و این نام بدرم

از صحن سرا پرم ناگه بلب بام
وز بام بناگاه سوی چرخ بپرم

شهری همه روباه و همه ماده بجز منک
روباه نیم، ماده نیم، شیرم و نرم

بحر هنر و شیر عرینم که ز گردون
چون بحر همی جوشم و چون شیر بغرم

من آهوی صحرائیم از شهر گریزان
جوشم همه روزی است که در دشت بچرم

از بام بدر میجهم از در بسوی بام
اکنون که ببستند برخ راه مفرم

یاران وطن نامه فرستند برایم
که زود بیا گر نروم کورم و کرم

هم مالک خویشم من و هم بنده خویشم
خود را بفروشم بخود و باز بخرم

هم خیر ز من زاید و هم شر که در این ملک
هم زاده خیرم من و هم زاده شرم

ای بار خدا باز نما راه بد و نیک
بر من که ندانم که چه نفع است و چه ضرم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.