۱۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

تخم هوس مکارید در خاکدان دنیا
نتوان عمارتی ساخت بر روی موج دریا

عالم همه سرابست بودی ندارد از خود
فانی شناسد او را چشمی که هست بینا

تا دیده برگشائی یک مشت خاک بینی
گر خانه ای بسازی بر روی سنگ خارا

کو خسرو و سکندر کو کیقباد و جمشید
کو خاتم سلیمان کو تخت و تاج دارا

بگذر ز باغ و بستان بگذر ز طاق و ایوان
ای کاروان مفلس بشناس آن سرا را

تا همچو خر نمانی اندر جلاب دنیی
چون عیسی مجرد، آهنگ کن به بالا

غیر از وجوب واجب معدوم مطلق آمد
کونین اعتبار است هستی اوست پیدا

برخویش عاشقی تو نه بر خدای جاوید
وجهت چو یوسف آمد نفس تو شد زلیخا

کوهی ز خود فنا شو جویای کبریا شو
آنجا مبر تن وجان کان باد هست پیدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.