هوش مصنوعی:
متن بالا یک شعر عاشقانه است که در آن شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق خود سخن میگوید. او از موهای تابدار، چشمهای نافذ، و لبهای شیرین معشوق یاد میکند و احساسات عمیق خود را بیان میکند. معشوق با نگاه و رفتار خود شاعر را مجذوب کرده و او را میان مرگ و زندگی میبرد.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مضامین عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا نامناسب باشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و ادبی آن نیاز به درک ادبی بیشتری دارد.
شمارهٔ ۹
شب رفته ایم در سر زلف توچون صبا
زلفت به تاب گفت که درویش مرحبا
چشمش بغمزه گفت چرا دیر آمدی
بکداختم چو آب ز الطاف بوالوفا
دیدم عیان بدیده او آن جمال را
او بدنهان نشسته چو مردم بچشم حا
جانرا بکشت چشمش و در حال زنده کرد
آخر بخنده های شکر بار جان فزا
لب بر لبم نهاد و زبان دردهان من
می خورد و مست از لب خود داد بوسها
زلفت به تاب گفت که درویش مرحبا
چشمش بغمزه گفت چرا دیر آمدی
بکداختم چو آب ز الطاف بوالوفا
دیدم عیان بدیده او آن جمال را
او بدنهان نشسته چو مردم بچشم حا
جانرا بکشت چشمش و در حال زنده کرد
آخر بخنده های شکر بار جان فزا
لب بر لبم نهاد و زبان دردهان من
می خورد و مست از لب خود داد بوسها
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.