۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

گر من از عشق جگر خوار بنالم چه عجب
یا ز جور و ستم یار بنالم چه عجب

به هوای گل رخسار تو ای سرو بلند
گر چه بلبل بچمن زار بنالم چه عجب

جگرم خون شد و از دیده برویم افتاد
گر بجان از دل بیمار بنالم چه عجب

در خم زلف سیه کار تو چون دربندم
زار چون مرغ شب تار بنالم چه عجب

می نوازی چه نی و می کشی از ناز مرا
وه که از پرده ی پندار بنالم چه عجب

سوختم ز آتش هجران تو ای ماه اگر
بهر یک دیدن دیدار بنالم چه عجب

دید کوهی که خدا گریه و زاری طلبد
گفت گر بر در جبار بنالم چه عجب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.