۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

از گل روی تو باغ دل ما خندان است
بهر اندوه تو چشم و دل ما گریان است

عندلیب چمن از آه دل خسته ما
بر سر سرو سهی وقت سحر نالان است

خال ابروی تو محراب نشین است ایماه
سر زلفین تو سر حلقه عیاران است

چشم بر هم مزن ایدل شب تاریک بگشت
یار چون مردمک دیده بیداران است

کو بکو گشتم و از باد صبا پرسیدم
همه گفتند که دلدار تو هم در جان است

گفته بودی که دل جمله در انگشت من است
دل از این روی چو زلف تو چه سرگردانست

کوهی از جمله ذرات گواهی دارد
گفت پیش همه درویشی درویشان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.