۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

عکس لعل لبت ای دوست چو در جان من است
اشکم از دیده خونبار عقین یمن است

دل من کرد قبا جامه جانرا صد چاک
روح بر قامت دلجوی لب پیرهن است

یار با ما است شب و روز نمیداند غیر
خلوت ما نشناسد که در انجمن است

هر کجا هست بدلدار قرینم از جان
دل ما در طلب دوست اویس قرن است

خواجه در باز دل و دین همه در باز و ببین
که حجاب است تو را راه در این چاه تن است

چاره کار من بی سرو پا میدانم
ز آتش مهر رخت سوختن و ساختن است

همچو بلبل به چمن ناله کند با کی نیست
روی چون نسترن و زلف برو یار من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.