۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱

ترک عشق رخ زیبا پسران نتوان کرد
جز حدیث لب شکر دهنان نتوان کرد

نقد این عمر گرانمایه که جان جوهر اوست
غیر صرف قدم سیمبران نتوان کرد

تا چو موئی نشود در غم آن موی میان
چون گهر دست در آن موی میان نتوان کرد

عاشق است آن بت عیار بصدق از همه رو
دیگران را برخ خود نگران نتوان کرد

کوهیا لعل بتان خون جگر می نوشد
این سخن در نظر بی جگران نتوان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.