۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

ماه روی تو مرا نور بصر میگردد
حسن آن یار هم افزون ز نظر میگردد

بهوای لب و دندان تو ای جوهر جان
اشکم از دیده دل نور بصر میگردد

تا حدیث لبت ایماه گرفتم بزبان
کام وجانم همه پر شهد و شکر می گردد

دل دیوانه ما ذره صفت بی سروپا
پیش خورشید رخش زیرو زبر میگردد

سالکان ره تحقیق نخوانندش مرد
هر که در بادیه عشق بسر میگردد

تا نهادی تو سر زلف چو چوگان بر دوش
دل چو گو در خم آن ترک پسر میگردد

از لب لعل روان بخش بتان ای کوهی
کام آن یافت که در خون جگر میگردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.