۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۹

چون تو میدانی ز درد ما مپرس
حاضری از ناله شبها مپرس

گردن جانها بزلفت بسته ای
از جنون و شورش و سودا مپرس

مردم چشم منی در چشم خون
وز سرشک دیده دریا مپرس

چون بدیدی چشم و روی زلف یار
دم مزن از فتنه و غوغا مپرس

قل هو الله احد وصف خدا است
آه آه از شاهد یکتا مپرس

یار سرنائی وجان سر نای اوست
همچو نی بنواز و از سرنا مپرس

درد و لعل اوست یحیی و یمیت
جان بده وز یحیی الموتی مپرس

ابروی او قاب قوسین وی است
در شب زلفش تو از اسری مپرس

مصطفی را بین چو ماه چارده
گفته شد تفسیر از طه مپرس

لا نشد الا و الالا نشد
محو شد از لا و از الا مپرس

دان نفخت فیه من روحی که چیست
در حکایتهای روز افزا مپرس

کوهیا در جان جمالش را به بین
پس چونا بینا مرو هر جا مپرس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.