۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۵

همچو روغن سوخت جانم تا شدی روشن چو شمع
بر سر ما هر شبی تا صبحدم در پیش جمع

گر تمنای وصال یار داری همچو ما
باید از دنیی و عقبی برگذشت از چشم جمع

از نوافل می شود حق بنده را بشنو حدیث
هم تکلم هم بشر هم بطش سبع آنگاه شمع

کوهیا شکر خدا باری که از روز ازل
تافت از خورشید روی ماه برجان تو لمع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.