۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۶

ما چو گشتیم به تیر مژه یار عاشق
شد دل سوخته پر درد و جگر خوار عاشق

دو جهان را همه بر آتش سوزان فکند
هر که شد از دل و جان بر رخ دلدار عاشق

یار ما روی چو خورشید بعالم بنمود
همه ذرات جهانند بدیدار عاشق

محرم روی تو جز چشم تو نتواند بود
چون شود بررخ زیبای تو اغیار عاشق

بلبل از عشق گل ار ناله کند خوش باشد
هست بر ناله بلبل دل گلزار عاشق

کوهی از دیده خونبار فغان کن که خدا
هست بر آه تو و گریه خونبار عاشق

خط رخسار یار شد تعلیق
تا دلم شد بعشق دوست رفیق

مؤمنان خدا چو اخوانند
منم و درد او نگار شفیق

پیش یاقوت او دو لب دیده
یافتم در میان بحر عمیق

زد رقیب تو بر دلم سنگی
بشکست او چو پرده ایست دقیق

بحر دل موج خون باوج رساند
که دو عالم در او شدند غریق

تا ابد ما و عشق همراهیم
از دل و جان رفیق شد توفیق

رفتم از وادی هوس بیرون
تا رسیدم به منزل تحقیق

هست در غار سینه کوهی
روح چون مصطفی و دل صدیق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.