۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۹

بیا ای دوست دیداری از این سو
معزز کن شبی رخسار از این سو

وگرنه با نسیم صبح بفرست
رموی زلف خود یکتا از این سو

بگوشت می رسد هر صبح و شامی
فغان و ناله های زار از این سو

برای دفع مخموری صبحها
روان کن باده ی ابرار از این سو

گره دارد دلم از گریه بگشای
بخنده لعل شکربار از این سو

ز گلزار جمال خود نسیمی
بیاد صبحدم بگذار از این سو

چو بلبل بیقرارم هر سحرگاه
فکن برگی از آن گلزار از این سو

ایا ای دلبر عیار شب رو
بیا بر کوری اغیار از این سو

روا نبود که تنها می خوری می
بده یک ساغر خمار از این سو

قدح بر کف بکوهی گفت ساقی
بیا از جانب کهسار از این سو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.