هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تجربهای عرفانی و روحانی سخن میگوید که در آن شب تاریک به روشنایی سحرگاه تبدیل میشود. او در بزمی با ترسا (مسیحی) حضور داشته و از عشق به معشوقی با زلف و روی زیبا میگوید که گاه و بیگاه او را مجذوب خود میکند. با طلوع آفتاب، چهره معشوق مانند ماه نمایان میشود و شاعر احساس میکند که روحش مانند شیری در بیشه وصل آزاد شده است. در این حال، بت و زنار (نمادهای کفر و دین) الله میگویند و شاعر به این درک میرسد که در کوهی که کفر و دین و اسلام یکی شدهاند، از نفس فریبنده رهایی یافته است. در پایان، دانه و کاه (نمادهای حقیقت و ظاهر) از هم جدا میشوند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عرفانی و فلسفی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از نمادهای مذهبی و عرفانی نیاز به درک و بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۲۱۱
برآمد آفتاب روی آن ماه
شب تاریک روشن شد سحرگاه
بزلف و روی خود آن مه شب و روز
نه تنها عشق بازد گاه و بیگاه
شبی در بزم بودم پیش ترسا
بت و زنار می گفتند الله
نظر کردم بتا قولی و فعلی
همی گفتند از دلهای آگاه
چو شیر روح شد در بیشه وصل
خلاصی یافتم از نفس روباه
بدان کوهی که کفر و دین واسلام
بهم رستند همچون دانه وکاه
شب تاریک روشن شد سحرگاه
بزلف و روی خود آن مه شب و روز
نه تنها عشق بازد گاه و بیگاه
شبی در بزم بودم پیش ترسا
بت و زنار می گفتند الله
نظر کردم بتا قولی و فعلی
همی گفتند از دلهای آگاه
چو شیر روح شد در بیشه وصل
خلاصی یافتم از نفس روباه
بدان کوهی که کفر و دین واسلام
بهم رستند همچون دانه وکاه
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.