هوش مصنوعی:
متن بالا یک شعر عرفانی است که در آن شاعر از عشق به معشوق الهی و حقیقت وجودی او سخن میگوید. در این شعر، معشوق به عنوان شاه حقیقت، آفتاب لایزال و خورشیدی توصیف میشود که جهان را روشن میکند و تنها پناهگاه در خلأ و ملأ است. شاعر تأکید میکند که هیچ چیزی جز رخ و زلف معشوق ارزش توجه ندارد و هر ذرهای در جهان راهی به سوی او دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 16 سال دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۲۱۴
آفتاب لایزال است او و عالم همچو ماه
هست او شاه حقیقت کوهیا شام گواه
هر دو عالم سایه زلفین عنبر سای او
روی آن خورشید باشد آفتاب ملک و جاه
آه از این خورشید کز جان می کند روشن طلوع
باشد او را در دل هر ذره از هر جوی راه
هر که از ریب المنون آمد بجان از خاص و عام
در خلا و در ملا جز لطف او نبود پناه
جز رخ زلفش چو کوهی نقش او درجای نیست
هر که او را هست حرفی از سفید و از سیاه
هست او شاه حقیقت کوهیا شام گواه
هر دو عالم سایه زلفین عنبر سای او
روی آن خورشید باشد آفتاب ملک و جاه
آه از این خورشید کز جان می کند روشن طلوع
باشد او را در دل هر ذره از هر جوی راه
هر که از ریب المنون آمد بجان از خاص و عام
در خلا و در ملا جز لطف او نبود پناه
جز رخ زلفش چو کوهی نقش او درجای نیست
هر که او را هست حرفی از سفید و از سیاه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.