۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶

بسکه مشکین مو ز بس نیکورخ است
ترک من آشوب چین و خلخ است

نیست با گلشن سرو کارم که او
سرو قامت یاسمن بو گل رخ است

چون شه شطرنج هر جا روکند
پیش پای پیلتن اسبش رخ است

تند خو ترکی مرا باشد کز او
هر چه خواهم گر چه یخ باشد یخ است

می کنم هر گه تمنای وصال
لن ترانی بر زبانش پاسخ است

هاله خط ماه رویش را گرفت
ای دل آوخ گو که جای آوخ است

چون بلند اقبال رویش هر که دید
طالعش مسعود و بختش فرخ است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.