هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از زبان عاشقانی سخن می‌گوید که دل را به معشوق سپرده‌اند و از تعلقات دنیوی رسته‌اند. شاعر با بیان تصاویری مانند میکده، درویشی و عشق، حالت بی‌خودی و فنا در معشوق را توصیف می‌کند و خود را در دوگانگی بین فقر معنوی و شکوه عشق نشان می‌دهد. زاهد را ناآگاه از حقیقت عشق می‌داند و عاشقان را در عین دردمندی، خوشحال و سربلند می‌خواند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و استعاره‌های پیچیده مانند میکده و مستی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین برخی اشارات غیرمستقیم به مصرف شراب (به عنوان نماد عرفانی) ممکن است برای مخاطبان جوان تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۳۴۷

ما عاشقان مست دل از دست داده ایم
از دست رفته ایم وز پا اوفتاده ایم

چشم ازجهان وهرچه در اوهست بسته ایم
بر روی خویشتن در دولت گشاده ایم

هر جا که عاشقی است به پیشش نشسته ایم
هر جا که دلبری به برش ایستاده ایم

با درد وغم اگر چه دچاریم خرمیم
هر چندپر ز نقش ونگاریم ساده ایم

گه ساکت وخموش چورندان خرقه پوش
گه درخروش وجوش چوخم های باده ایم

ما را مبین به روزکه درویش مسلکیم
شبها به صدر میکده بین شاهزاده ایم

زاهدکند ز رفتن میخانه منع ما
گویا نه آگهست کز این خانواده ایم

امروز ما به میکده ساکن نگشته ایم
روز الست پا و سر آنجا نهاده ایم

آن شه چورخ نمودبه شطرنج عشق او
ما مات مانده در شط رنج و پیاده ایم

درجمع وخرج عشق رخ خود نگار ما
ما را نوشته باقی اگر چه زیاده ایم

هرگه پی شکار شود شاه ما سوار
اندر رکاب اوسگ سر در قلاده ایم

اقبال ما ز عشق بلنداست وارجمند
ما را مبین که پست تر از خاک جاده ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.