۱۰۱ بار خوانده شده

بخش ۴۴ - حکایت

یکی روز و شب مست بود ازمدام
چنین بود تا عمر او شدتمام

رفیقان نهادند اورا به قبر
بر احوال اوجمله گریان چو ابر

کز اعمال اوچون شودکار او
که درگور گردد مددکار او

یکی از رفیقان به بالین وی
سویقبر شد بهر تلقین وی

بگفتش کنند آنچه از توسؤال
مبادا شوی مضطرب حال ولال

به پاسخ بگو با دو صد خوشدلی
علی علی علی علی

همان شب بیامد به خواب رفیق
ز شادی رخش سرخ تر از عقیق

بگفتش چه شدکار و بارت بگو
بگفتا که شد کار وبادم نکو

چوگفتم علی جای من شد بهشت
عذابی ندیدم ز اعمالی زشت

به هر کس به هر حال وهر جا بلی
کس ار دادرس هست باشد علی

شها دادرس نیست غیر از تو کس
به داد من بینوا هم برس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۳ - در عزای شهیدکرببلا شاه لب تشنه سیدالشهدا
گوهر بعدی:بخش ۴۵ - یا علی ای محرم یزدان پاک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.