هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج عشق و جدایی می‌گوید. او احساس می‌کند که در تب غم هیچ‌کس به فکر او نیست و تنها دود دلش همراه اوست. شاعر از بی‌وفایی معشوق و سرزنش‌های بین عشاق شکایت می‌کند و از ترس پرواز روحش از قفس سینه می‌گوید. او آرزو می‌کند که اگر به خوان شادی دسترسی داشت، دست غم به سرش نمی‌زد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۱۶

بر سر نکشت در تب غم هیچکس مرا
جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا

من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر
این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا

روزی که میرم از غم محمل نشین خود
بهر عزا بس است فغان جرس مرا

زین چاکهای سینه که کردند ره به هم
ترسم که مرغ روح پرد از قفس مرا

وحشی نمی‌زدم چو مگس دست غم به سر
بودی اگر به خوان طرب دسترس مرا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۵
گوهر بعدی:غزل ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.