هوش مصنوعی: این متن شعری است که از امید و انتظار برای وصال و رهایی از رنج‌ها سخن می‌گوید. شاعر از ضعف بخت و گرفتاری‌های زندگی شکایت می‌کند، اما همچنان به امید وصل و رهایی دل بسته است. او از عطش وصال و ناامیدی‌هایش می‌گوید و آرزوهای محال خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد.

غزل ۱۵

هست امید قوتی بخت ضعیف حال را
مژدهٔ یک خرام ده منتظر وصال را

گوشهٔ ناامیدیم داد ز سد بلا امان
هست قفس حصار جان مرغ شکسته بال را

رشحهٔ وصل کو کزو گرد امید نم کشد
وز نم آن برآورم رخنهٔ انفصال را

نیم شبان نشسته جان ، بر در خلوت دلم
منتظر صدای پا مهد کش خیال را

من که به وصل تشنه‌ام خضر چه آبم آورد؟
رفع عطش نمی‌شود تشنهٔ این زلال را

دل ز فریب حسن او بزم فسوس و اندرو
انجمنی به هر طرف آرزوی محال را

وحشی محو مانده را قوت شکر وصل کو
حیرت دیده گو به گو عذر زبان لال را
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۴
گوهر بعدی:غزل ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.