هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از دردها و رنجهای پنهان خود سخن میگوید. او از غم و اندوهی که استخوانهایش را پاره پاره کرده و از تنهایی و بیتوجهی دیگران نسبت به خود شکایت میکند. همچنین، از این که در بزم دیگران جایی ندارد و زبانش بسته است، ابراز ناراحتی میکند. در نهایت، از این که یارش به عشرت مشغول است و او را مانند سگها بیرون در گذاشته، گلایه میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'بیرون در گذاشت به حال سگان مرا' ممکن است برای سنین پایینتر سنگین و نامناسب باشد.
غزل ۱۸
ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا
پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا
تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون
شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا
عمری به سر سبوی حریفان کشیدهام
هرگز ندیده است کسی سرگران مرا
از یک نفس برآر ز من دود شمعسان
نبود اگر به بزم تو ، بند زبان مرا
وحشی ببین که یار به عشرت سرا نشست
بیرون در گذاشت به حال سگان مرا
پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا
تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون
شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا
عمری به سر سبوی حریفان کشیدهام
هرگز ندیده است کسی سرگران مرا
از یک نفس برآر ز من دود شمعسان
نبود اگر به بزم تو ، بند زبان مرا
وحشی ببین که یار به عشرت سرا نشست
بیرون در گذاشت به حال سگان مرا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۱۷
گوهر بعدی:غزل ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.