۳۶۷ بار خوانده شده

غزل ۱۸

ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا
پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا

تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون
شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا

عمری به سر سبوی حریفان کشیده‌ام
هرگز ندیده است کسی سرگران مرا

از یک نفس برآر ز من دود شمعسان
نبود اگر به بزم تو ، بند زبان مرا

وحشی ببین که یار به عشرت سرا نشست
بیرون در گذاشت به حال سگان مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۷
گوهر بعدی:غزل ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.