هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و مذهبی، با زبانی غنی و پر از استعاره، به ستایش و توصیف مقامات معنوی و الهی می‌پردازد. شاعر از عشق و ارادت خود به معشوق الهی سخن می‌گوید و او را با صفات انبیا و اولیا مقایسه می‌کند. همچنین، از رحمت و شفاعت او در دنیا و آخرت سخن به میان می‌آورد و از دردها و رنج‌های خود می‌گوید که تنها با لطف معشوق الهی قابل درمان است.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن نیاز به دانش و تجربه‌ی کافی در این زمینه‌ها دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۱ - تجدید مطلع

الا، نطقم نطاق شعر بست اکنون چو جوزایی
که طالع شد زشرق طبع هر شعری چو شعرایی

تویی آن کنز مخفی در ازل ای خسرو خوبان
تویی «احبت» را، معنی و بل معنای معنایی

چگویم من مگر گویم تویی آدم تویی خاتم
تویی نوح و خلیل الله تو موسایی تو عیسایی

نشد آن چیز بر، یحیی که شد بر چاکران تو
به قرآن قصّه ی یحیی مثل باشد تو یحیایی

تو هم مطلوب و هم طالب تو هم مجذوب و هم جاذب
تویی سلمی تویی سلما، تویی وامق تو عذرایی

تجلّی در ازل بوده است حُسن لایزالی را
تو هستی جلوه ی آن حُسن واصل آن تجلاّیی

نباشد در دو عالم غیر خاک آستان تو
برای انبیا و اولیا، مأوا و ملجایی

چنان کت بنده می دانم نگویم زانکه می ترسم
حسین اللهی ام خوانند یا مجنون و سودایی

تویی خون خدا، آری که هم سرّی و هم ثاری
به حق حضرت باری که در هر چیز یکتایی

لعمرک مصطفی را آمد از هر چیز بالاتر
تو جانی مصطفی را بلکه از جان نیز بالایی

شفیعان صف محشر شفاعت خواه هر مضطر
ولی دارند امّید شفاعت از تو یکجایی

پیمبر جدّ پاکت «رحمةٌ للعالمین» آمد
ولیکن مظهر رحمت تو در دنیا وعقبایی

بود خاک درت صد بار، ز آب زندگی بهتر
بود آب فراتت مر مرا خوشتر ز هر مایی

ز دردائیل و فُطرس باز پرسم قدر و مقدارت
که جز تو نیست کس فریاد رس بر درد و بر، دایی

اگر، اشک عزای تو نمی بودی نمی بودی
به سوی جنّت المأوا، کسی را جا و مأوایی

تویی آن گوهر یکتای دریای عبودیّت
چنان کت می توان گفتن که اصل اصل دریایی

«وفایی» ای شه خوبان به عشقت می سپارد جان
چه باشد کز ره احسان نظر بر، وی بفرمایی

مرا حُبّ تو بس باشد چه در دنیا چه در عقبی
بر این گر چیز دیگر، می فزایی اهل اعطایی

شها اغماض تا کی یک نگاهی گوشه ی چشمی
وگرنه کار ما خواهد کشید آخر به رسوایی

جهان چون چشم سوزن تنگ شد بر عالی و دانی
تو می دانی و می تانی گره زین رشته بگشایی

به حق تشنگی هایت که از این تشنگی ما را
رهایی ده بده بر، ابر رحمت حکم سقّایی

جز این بس درد، بی درمان به جان داریم از این گردون
بیان کردن چه حاجت چون تو دانایی تو بینایی

تو هم ای مهدی هادی مگر ما را، زکف دادی
بیا از پرده بیرون آخر از بهر تماشایی

به طور راستی گویم که یا باید برون آیی
و یا بر حال ما بیچارگان یکسر ببخشایی

مرا، یک خانه یی بایست در ارض غری ای شه
پسند طبع غرّا، زود باید لطف فرمایی

بود، هر بیت را بیتی عوض در آخرت دانم
ولی یک بیت را باید عوض با بیت دنیایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰ - در مدح سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲ - در مدح حضرت سجّاد (ع)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.