هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که بر مفاهیمی مانند عشق به معشوق (الهی)، فداکاری، خاکساری، وفاداری، سخاوت و رسیدن به کمال معنوی تأکید دارد. شاعر بیان میکند که تنها با گذشتن از خود و تعلقات دنیوی میتوان به حقیقت و وصال معشوق رسید و به جایگاه والای انسانی دست یافت.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان کمسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از اشارات مانند فداکاری و گذشتن از خود نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
شمارهٔ ۴۲ - در رشادت و شهادت حضرت مسلم (ع)
کسی کو با بتی شیرین زبان همراز و همدم شد
به غیر از حرف او از هرچه لب بربست و ابکم شد
فرو بربست گوش جان زحرف این و آن چندان
که بر اسرار جانان از سروش غیب ملهم شد
به راه دوست داد از شوق جان شد زنده جاویدان
دمی غمخوار جانان گشت و دیگر فارغ از غم شد
به صد وجد و طرب بگذشت از جان در ره جانان
به یک جان عاریت چشم و چراغ اهل عالم شد
ز هستی در گذشت انسان که خود شد مالک هستی
ز خود بیگانه شد تا در حریم یار محرم شد
طلبکار از دل و جان گشت پیکان محبّت را
که تیر جانگزا در سینه ی او عین مرهم شد
نشان آدمیّت خاکساری باشد و زاری
همه دانند آدم چونکه بود از خاک آدم شد
ز نخل زندگی خرما تواند خورد تمّاری
که بر دار وفاداریّ و مردی همچو میثم شد
نه هرکس بذل سازد سربسر مال و منالش را
به عالم می تواند در سخاوت همچو حاتم شد
نه هرکس سر بجنباند نشان سروری داند
که هرگز گربه نتواند، به صولت همچو ضیغم شد
نه هرکس پنجه افرازد تواند ماه شق سازد
چو احمد خاتمی باید که او دارای خاتم شد
نه هرکس می توان نایب مناب شاه دین گردد
که نتوان ذرّه شد خورشید و نه شبنم توان یم شد
کسی شایسته و لایق نباشد این کرامت را
مگر مسلم که در عالم به این منصب مکرّم شد
به غیر از حرف او از هرچه لب بربست و ابکم شد
فرو بربست گوش جان زحرف این و آن چندان
که بر اسرار جانان از سروش غیب ملهم شد
به راه دوست داد از شوق جان شد زنده جاویدان
دمی غمخوار جانان گشت و دیگر فارغ از غم شد
به صد وجد و طرب بگذشت از جان در ره جانان
به یک جان عاریت چشم و چراغ اهل عالم شد
ز هستی در گذشت انسان که خود شد مالک هستی
ز خود بیگانه شد تا در حریم یار محرم شد
طلبکار از دل و جان گشت پیکان محبّت را
که تیر جانگزا در سینه ی او عین مرهم شد
نشان آدمیّت خاکساری باشد و زاری
همه دانند آدم چونکه بود از خاک آدم شد
ز نخل زندگی خرما تواند خورد تمّاری
که بر دار وفاداریّ و مردی همچو میثم شد
نه هرکس بذل سازد سربسر مال و منالش را
به عالم می تواند در سخاوت همچو حاتم شد
نه هرکس سر بجنباند نشان سروری داند
که هرگز گربه نتواند، به صولت همچو ضیغم شد
نه هرکس پنجه افرازد تواند ماه شق سازد
چو احمد خاتمی باید که او دارای خاتم شد
نه هرکس می توان نایب مناب شاه دین گردد
که نتوان ذرّه شد خورشید و نه شبنم توان یم شد
کسی شایسته و لایق نباشد این کرامت را
مگر مسلم که در عالم به این منصب مکرّم شد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱ - در شهادت حضرت علی اکبر (ع)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.