هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و وفاداری شاعر به معشوق است. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند زلف، آینه، و تاجر عشق، احساسات خود را بیان می‌کند و تأکید می‌کند که هیچ چیز دیگری برایش ارزشمند نیست جز معشوق. همچنین، او از بی‌وفایی گله می‌کند و سوگند می‌خورد که بدون معشوق، زندگی برایش بی‌معناست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌وفایی و عشق عمیق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴

به سر زلف تو گر جز تو مرا یاری هست
یا به جز زلف توام رشتهٔ زنّاری هست

تاجر عشقم و بارم همه کالای وفاست
نه گمانم که در این شهر خریداری هست

مشک تاتار، دودصدبار به یک جو نخرم
برکفم از شکن زلف تو تا، تاری هست

به جز آئینه ی رویت که ز خط یافت صفا
تیره هر آینه کو را خط زنگاری هست

همه دانند که من مات و گرفتار توام
خود در آئینه نظر کن گرت اِنکاری هست

شور لعل لب پرشور تو اندر دل من
آن چنانست که در سینه نمکزاری هست

نه خیال خُتنم هست و نه سودای خطا
تامرا، با سر زلف تو سروکاری هست

به سر زلف تو سوگند که گر، بی رخ تو
دو جهان را، به نظر قیمت و مقداری هست

بیوفایی به «وفایی» مکن اینسان که وفا
نه متاعیست که در هر سر بازاری هست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.