۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

حُسنت چو عشق من همه ساعت فزون شود
تا منتهای کار ندانم که چون شود

در کار جان گرهی سخت هست لیک
آسان شود دمیکه دل از عشق خون شود

حاصل ز دور چرخ مرادم شود اگر
این گردشش چو طالع من واژگون شود

چون با خیال روی تو خواب آیدم به چشم
مژگان به جای سوزنم اندر جفون شود

یکباره سرنگون شود این چرخ بیستون
در زیر بار محنت من گر، ستون شود

ناید برون زخانه اگر طفل اشک من
ترسد که پایمال شود چون برون شود

گفتی خوش است عقل «وفایی» به کیش عشق
آری به شرط آنکه در آخر جنون شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.