هوش مصنوعی: این شعر یک درخواست عاجزانه از خداوند است که در آن شاعر از مشکلات و رنج‌های خود می‌گوید و از خداوند طلب یاری، حمایت و رحمت می‌کند. او از دردهای روحی و جسمی، از دست دادن عزیزان و ناملایمات روزگار شکایت می‌کند و از خداوند می‌خواهد که او را در مسیر درست هدایت کند و از گناهان و بدی‌ها دور نگه دارد. شاعر همچنین از جایگاه و مقام خود نزد خداوند سخن می‌گوید و امیدوار است که در روز قیامت مورد لطف و رحمت خداوند قرار گیرد.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عمیق مذهبی، عرفانی و عاطفی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، اشاره به رنج‌ها و دردهای زندگی ممکن است برای برخی از گروه‌های سنی پایین ناراحت‌کننده باشد.

شمارهٔ ۷ - خدایا مرا دریاب

ای نکودارنده تا اندر جهان داری مرا
بر نکونامی نگهدار و نکوکاری مرا

چون طریق خوب کرداری به است از هر طریق
برمگردان از طریق خوب کرداری مرا

چون بهر کاری بحق یاری گر خلق توام
بر من از خلقی بداندیشند ده یاری مرا

نام من چون صاحب عادل عمر خوانند خلق
دور دار از جور گردون و زستمکاری مرا

تا بود باقی طریق سنت همنام من
بر سبیل سنت همنام من داری مرا

تا بود زانصاف من خلق تو اندر خواب خوش
خود کرامت کن ز خواب غفله بیداری مرا

تا نه از خود بینم از فیض تو بینم جاه خویش
دور دار از خویشتن داری و جباری مرا

پادشاها بنده ای عاجزتر از هر عاجزم
از تو هست این بر سر خلق تو سالاری مرا

تا بعماری درون بنشینم و ره پیش کرد
چون سماری گشت از آب دیده عماری مرا

از جگربندان خود گشتم جدا با درد دل
کرد تیمار جگربندان جگرخواری مرا

بر سر ایشان گهر باریدم از کف تا کنون
از بن مژگان پدید آمد گهرباری مرا

بی ضیاء الدین روشن رای و بی اولاد او
مینماید جمله روشن جهان تاری مرا

در دل و در دید شوق نورسان نوخطم
آذر برزین نهاد و ابر آزاری مرا

شد دلم غمخوار فرزندان و دلبندان خویش
نامده از کس بگیتی در غم و خواری مرا

زندگانرا غم همی خوردم نبود آن غم تمام
تا بغمخواری درافزودند غمخواری مرا

چون ز بیماری برستم مرگ فرزندی رسید
تا که از سر تازه دارد رنج و بیماری مرا

چرخ زنگاری بشادیهای من میبرد رشک
زنگ غم بر دل نهاد این چرخ زنگاری مرا

غنچه گل را که چون وی نی بگلزار بهشت
زار کار من که باید دید گل زاری مرا

با چنین جاه و چنین حشمت که من دارم کنون
نیست لایق اینچنین درد و چنین زاری مرا

تا جدا ماندم از آن قوت و غذای جان خویش
اشک یاقوتی شدست و روی دیناری مرا

از پی دینار و یاقوت سرشک و روی من
کرد خواهد خسرو عادل خریداری مرا

پادشا سنجر خداوندی که هر کو را بدید
فال زد بر فرخ و فرخنده دیداری مرا

تا به پیش تخت او گویم ثنا و شکر او
کردگارم دل قوی دارد زبان جاری مرا

خوب گفتاری کنم از خلق تو در پیش وی
زانکه او دادست جاه از خوب گفتاری مرا

راحت سلطانی و دهقانی و بازاریم
چون بود در پیش تختش تیز بازاری مرا

آن کنم با خلق تو یارب که اندر روز حشر
ناید از کردار من رنج و گرفتاری مرا

مررعیت را سبکباری همی خواهم ز شاه
تا که در روز جزا باشد سبکباری مرا

تکیه بر امید فضل تست و بس ای کردگار
تا بری با عز و با اقبال باز آری مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - در مدح قلج تمغاج خان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - در مدح سلطان سنجر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.