هوش مصنوعی:
این متن در مدح و ستایش یک حاکم عادل و صاحباقبال است که به عدالت و تدبیر مشهور است. شعرا به تأثیر مثبت او بر ملک و مردم اشاره میکنند و تأکید دارند که بدون او، کشور و محفلها آراسته نخواهند بود. همچنین، از لطف خداوند به او و دوری از دشمنان و حسودان سخن میگویند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و سیاسی است که درک آن به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح وزیر
همه سلامت آن باد کو بجان و بدل
خوهد سلامت احوال صاحب عادل
همه مراد کسی باد حاصل از عالم
که او مراد ورا خواهد از جهان حاصل
زمانه بنده اقبال صاحب است بدان
که در زمانه چنو نیست صاحب مقبل
وزیر مشرق کز داد او همیشه ستم
بود گریزان چون ز آفتاب مشرق ظل
از آسمان بزمین هیچ دولتی ناید
مگر بدانکه کند در سرای او منزل
بروی او نگر از جمله بنی آدم
اگر نه آدمئی دیده ای فریشته دل
بنای هیچ عمل جز بعلم بر ننهد
جز او کس از وزرا نیست عالم و عادل
بجز برأی و بتدبیر و نیک عهدی او
بود سلاطین را ملک داشتن مشکل
نه بی شکوهش پیراسته بود ملکت
نه بی جمالش آراسته بود محفل
همیشه منزل دولت نماید آن خانه
که ساعتی بنشاط اندرو بود نازل
سزای غل بود آن گردنی که بر صاحب
بجهل سینه خود کان کینه سازد و غل
نگاهدارد در هر چه هست کار خدای
خدای ازین نکند هیچ حق او باطل
نه ایزد است ولیکن بحکم ایزد نیست
ز هیچ نیک و بد بندگان خود غافل
جمال داد و برافروزد جاه و حشمت او
چنین کنند بزرگان محسن و مجمل
بپیش آنکه ازو آفتابرا خجل است
ز بی خبر بدن از کار خویش هست خجل
بلی خجل شود از پادشه که ناگاهان
بآستانه او میهمان رسد طغرل
ز جاه صاحب عادل ملک بگرداند
گزند چشم بدو مکر حاسد و عاذل
عزیز باد همیشه بنزد خلق و خدای
نگاهدار تن و جان او معز و مذل
خوهد سلامت احوال صاحب عادل
همه مراد کسی باد حاصل از عالم
که او مراد ورا خواهد از جهان حاصل
زمانه بنده اقبال صاحب است بدان
که در زمانه چنو نیست صاحب مقبل
وزیر مشرق کز داد او همیشه ستم
بود گریزان چون ز آفتاب مشرق ظل
از آسمان بزمین هیچ دولتی ناید
مگر بدانکه کند در سرای او منزل
بروی او نگر از جمله بنی آدم
اگر نه آدمئی دیده ای فریشته دل
بنای هیچ عمل جز بعلم بر ننهد
جز او کس از وزرا نیست عالم و عادل
بجز برأی و بتدبیر و نیک عهدی او
بود سلاطین را ملک داشتن مشکل
نه بی شکوهش پیراسته بود ملکت
نه بی جمالش آراسته بود محفل
همیشه منزل دولت نماید آن خانه
که ساعتی بنشاط اندرو بود نازل
سزای غل بود آن گردنی که بر صاحب
بجهل سینه خود کان کینه سازد و غل
نگاهدارد در هر چه هست کار خدای
خدای ازین نکند هیچ حق او باطل
نه ایزد است ولیکن بحکم ایزد نیست
ز هیچ نیک و بد بندگان خود غافل
جمال داد و برافروزد جاه و حشمت او
چنین کنند بزرگان محسن و مجمل
بپیش آنکه ازو آفتابرا خجل است
ز بی خبر بدن از کار خویش هست خجل
بلی خجل شود از پادشه که ناگاهان
بآستانه او میهمان رسد طغرل
ز جاه صاحب عادل ملک بگرداند
گزند چشم بدو مکر حاسد و عاذل
عزیز باد همیشه بنزد خلق و خدای
نگاهدار تن و جان او معز و مذل
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح صفی الدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲ - در مدح جمال الدین عمر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.