هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به ستایش یک فرمانده یا پهلوان (احتمالاً اسطورهای یا تاریخی) میپردازد. در آن، قدرت و عدالت این فرمانده در نبردها توصیف شده، پیروزیهای او بر دشمنانش بیان میشود، و تأثیر مثبت او بر دوستان و رعبآفرینیاش برای دشمنان به تصویر کشیده میشود. همچنین، مفاهیمی مانند عدالت، شجاعت، و حمایت از ضعیفان در متن دیده میشود.
رده سنی:
15+
این متن دارای مضامین حماسی و جنگآلود است و ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم یا خشن باشد. همچنین، استفاده از واژگان ادبی و کهن ممکن است برای نوجوانان زیر 15 سال چالشبرانگیز باشد. با این حال، برای نوجوانان بالای 15 سال و بزرگسالان، این متن میتواند جذاب و آموزنده باشد، بهویژه برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک و حماسی.
شمارهٔ ۱۰۶ - در مدح قدر ارسلان
سوی جبال سپهدار شرق شد بجدال
خدای عرش بر او سهل کرد فتح جبال
ز بیم که سر تیغ او ببال رسد
عدوش سر بهزیمت نهاد تافته بال
حلال بود بر او خون طاغیان از عدل
ز روی فضل و بزرگی بریخت خون هلال
بجان مال امان یافتند ازو قومی
نبوده ایمن ازیشان کسی بجان و بمال
خیل تیغ قدر ارسلان سپهسالار
اگر بکوه درافتد درافکند زلزال
بکه سنان فزع تیغ او از آن بیش است
کجا بترکستان بوده سهم رستم زال
ز دور گردون خورشید تیغ زن سنگی
شنیده ای که کند لعل در هزاران سال
بساعتی سر تیغش ز کهستان کمیج
رمال لعل بدخشی کند ز خون رجال
بنور عدل وی آراست جمله روی زمین
چنانکه چرخ بخورشید از قیاس و مثال
سران خلخ و مردان مرد و شیر دلان
نهاده گوش بفرمان او بجان و بمال
بروز بزم ز بهر ویند دوست نواز
بروز رزم ز بهر ویند دشمن مال
بدانکه نیک سگالست و نیکخواه دلش
زمانه هست ورا نیک خواه و نیک سگال
بعهد او چو ستمکاره مر ستمکش را
ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال
جز از وبال قیامت بدان ندارد ترس
وز او بترسد دشمن چو متقی ز وبال
ایا پناه دل و پشت لشگر توران
که هست لشگر توران بتو گرفته جمال
مخالفان تو از تو ضعیف حال شدند
موافقان ترا از تو است قوت حال
سپهر دولت و اقبال و جاه و حشمت را
توئی چو چشمه خورشید بی کسوف و زوال
بهر کجا که روی غالب آئی و قاهر
مظفر آئی و منصور در همه احوال
همیشه تا صفت بزم و رزم باشد خوش
بگوش مردم عشرت فزای جنگ آغال
ز هر بدی که بوهم کسی گذر دارد
نگاهدار تو بادا مهیمن متعال
خدای عرش بر او سهل کرد فتح جبال
ز بیم که سر تیغ او ببال رسد
عدوش سر بهزیمت نهاد تافته بال
حلال بود بر او خون طاغیان از عدل
ز روی فضل و بزرگی بریخت خون هلال
بجان مال امان یافتند ازو قومی
نبوده ایمن ازیشان کسی بجان و بمال
خیل تیغ قدر ارسلان سپهسالار
اگر بکوه درافتد درافکند زلزال
بکه سنان فزع تیغ او از آن بیش است
کجا بترکستان بوده سهم رستم زال
ز دور گردون خورشید تیغ زن سنگی
شنیده ای که کند لعل در هزاران سال
بساعتی سر تیغش ز کهستان کمیج
رمال لعل بدخشی کند ز خون رجال
بنور عدل وی آراست جمله روی زمین
چنانکه چرخ بخورشید از قیاس و مثال
سران خلخ و مردان مرد و شیر دلان
نهاده گوش بفرمان او بجان و بمال
بروز بزم ز بهر ویند دوست نواز
بروز رزم ز بهر ویند دشمن مال
بدانکه نیک سگالست و نیکخواه دلش
زمانه هست ورا نیک خواه و نیک سگال
بعهد او چو ستمکاره مر ستمکش را
ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال
جز از وبال قیامت بدان ندارد ترس
وز او بترسد دشمن چو متقی ز وبال
ایا پناه دل و پشت لشگر توران
که هست لشگر توران بتو گرفته جمال
مخالفان تو از تو ضعیف حال شدند
موافقان ترا از تو است قوت حال
سپهر دولت و اقبال و جاه و حشمت را
توئی چو چشمه خورشید بی کسوف و زوال
بهر کجا که روی غالب آئی و قاهر
مظفر آئی و منصور در همه احوال
همیشه تا صفت بزم و رزم باشد خوش
بگوش مردم عشرت فزای جنگ آغال
ز هر بدی که بوهم کسی گذر دارد
نگاهدار تو بادا مهیمن متعال
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح مؤیدالدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷ - چیم کیم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.