هوش مصنوعی: این متن یک شعر مدیحه‌سرایی در وصف یک پادشاه یا شخصیت بلندمرتبه است که با عناوینی مانند "شاه جهان"، "صدر جهان" و "شاهنشاه ائمه دین" خطاب شده است. شاعر در این شعر به توصیف فضایل، عدالت، دانش دینی و کرم این شخصیت می‌پردازد و برای او آرزوی طول عمر و سربلندی می‌کند. همچنین در بخش‌هایی از شعر به مقایسه این شخصیت با عناصر طبیعی مانند خورشید و نیز اشاره به دشمنان و حاسدان پرداخته شده است.
رده سنی: 16+ این متن به دلیل استفاده از زبان و اصطلاحات پیچیده شعر کلاسیک فارسی و نیز مفاهیم عمیق مذهبی و فلسفی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل این متن نیاز به آشنایی با ادبیات کهن فارسی و نیز برخی مفاهیم دینی دارد.

شمارهٔ ۱۷۸ - در مدح صدر جهان

صدر جهان رسید بشادی و خرمی
در دوستان فزونی و در دشمنان کمی

شاه جهان و صدر جهان شاد و خرم است
جاوید باد شاه بشادی و خرمی

ای شاه راز طلعت فرخنده فال تو
در دیده روشنائی و در سینه بی غمی

هستند ناصحانت زنار و نعم غمی
چونانکه حاسدانت ز بار نعم غمی

صدر زمین تواضع و خورشید طلعتی
وز طلعت تو یافته خورشید برزمی

خورشیدی و سحاب چه خورشید و سخا
خورشید جود ذره سحاب سخا نمی

مرامت رسول علیه السلام را
در علم شرع صاحب و صدر مسلمی

عالی عبارت خوش عذب فصیح تو
از الکن الکنی برد از ابکم ابکمی

سلطان ملک دینی و دنیا هم آن تست
چون نیکخواه دولت شاه معظمی

مردم شناس شاهی و نزدیک اهل عقل
مردم توئی و شاه شناسا بمردمی

چون آدمی بصورت و معنی فرشته ای
گوئی که هم فریشته ای و هم آدمی

با آنکه اعلم العلمائی بعلم شرع
فتوی نشان کننده بوالله اعلمی

الله اعلم ار ز تو باش کریمتر
. . . ز علم از همه خلق اکرمی

در مدح تو بصورت تضمین ادا کنم
. . . بیت رودکی را در حق بلعمی

صدر جهان جهان همه تاریک شب شدست
از بهر ما سپیده صادق همی دمی

بینند جسم را و نه بینند روح را
بینیم مرترا که تو روح مجسمی

کردند قصد جسم تو و روح تو بسی
آهوئی و فزرمی و کرکوتی و رمی

بگرفتشان زمین و زمان کرد خاکسار
تو همچنان عزیز و شریف و مکرمی

تا جای گنج قارون ایشان فرو شدند
تو برشده بطارم عیسی بن مریمی

ایوان تو زطارم پیروزه فلک
بگذشت از آنکه صاحب ایوان و طارمی

در جویبار سنت و در باغ علم شرع
چون سرو راستی چو بنفشه همی غمی

طاوس وار در چمن فقه و باغ علم
زینسو همی خرامی و زانسو همی چمی

از حشمت تو بی ربض و خندق و سلاح
سد سکندر است بخارا ز محکمی

اسلاف تو برحمت حق حامی ویند
بی زحمت پیاده و سرهنگ دیلمی

حق کی گذاشتی که بخارای چون بهشت
ویران شود بجمله مشتی جهنمی

شمس حسام برهان دانی که تو که ای
درد بخاریان را درمان و مرهمی

در حضرت سمرقند از فر پادشاه
شاهنشه ائمه دین فخر عالمی

تدریس تو دعای شهنشاه اعظم است
تو خاص دوستدار شهنشاه اعظمی

تا چرخ تیز دور ز دوران نیارمد
باید که از دعای شهنشه نیارمی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح تمغاج خان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح رضا بن عمر بن محمد الحسنی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.