۱۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴ - مطایبه

این خواجه زادگان که درین شهر و برزنند
مردند مرزنانرا لیکن مرا زنند

زینگونه مولعند برآورد و برد من
کزشان زبر فرو نزنم زیر و برزنند

خورشید چرخ شیفته بر رویشان ولیک
از پشت شیفته بر سایه منند

من مرد مردگایم وکین اندر افکنم
ایشان همند مرد ولیکن برافکنند

نیمور من چو عامل شغل لواطه است
این کودکان چو مال گذاران برزنند

بر . . . نشان جبایت روغنگران نهاد
کنجاره داده اند و بتدبیر روغنند

تا . . . ر من بساط پلاسین بگسترید
این کودکان پلاس به . . . ن بر همی تنند

زین تهمتنی که هست از ایشان بنزد من
همچون مخنثند اگر چه تهمتنند

از خط نودمیده چرا این بخط شدن
گر کودکان زیرک با حیله و فنند

انگشت نرم و ناخن تیز است جمله را
دستور داده من که برآرند و برکنند

خرمن بباد دادن رسم است و میدهند
. . . نها بباد زانکه به . . . ن ها چو خرمنند

مردانه من کزین سکوینجه ریخته
خرمن کنم بباد که ار جاش که کنند

ای بس کسا که از پی این زیردامنی
نیفه فرو کشیده و برچیده دامنند

چون مرزشان بگردن گرز اندر افکنم
کول افکنم اگر چه گلو گردو گردنند

چون من بفاجری پسران در مفاجری
همچون چراغ در شب تاریک روشنند

. . . نشان شدست چون لگن شمع کوکبی
واندر جواب اینهمه لالند و الکنند

همچون چراغ پله نگردند سرفراز
زیرا که زخم یافته چون . . . ن هاونند

زان دیگ سیمگون که میان ران هر یکی است
خالیگران دزد سبکدست ریمنند

هر چندشان فرو کنم آلات دوغ پای
ایشان برون دهنده درستی و ارزنند

هستم بر آنکه . . . ر نهم پیش لوطیان
تا جمله جمله را بخورند و براکنند

وانگه بر آنکه رشک برد زوستون . . . ر
خودشان ادب کنم که بدزدند و بشکنند

دور از شما و ما که به . . . ری چو . . . ر من
خر را بزیر دم نخلند و نیارنند

هست این جواب آنکه سنائی بنظم کرد
این ابلهان که بی سببی دشمن منند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳ - در هجا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵ - در وصف حال خویش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.