۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳ - منم که روح علوم زمانه را بدنم

منم که از سر حمدان عقیق در یمنم
بسرخ ری کس نیست همچنان که منم

مرا سزد که کنم در جهان به . . . ر منی
که هر منی است گروگان هفده هژده منم

من آنکسم که ز بس تیز شهوتی . . . رم
ز بیم . . . ن همه شب پاسبان خویشتنم

سرش بخاک زنم هرگه آب ریزم ازو
برنگ آتش سازم چو باد در فکنم

چو کرم پیله، من از بیم مار گرزه خویش
بجای خواب همه جامه گرد خویشتنم

بزیر پی سپرم سرش را چو سیر بود
بگاه گرسنگی زانکه بشکنم ذقنم

زبان بی دهن است اینکه من همی دارم
بگرد شهر طلبکار بی زبان دهنم

هر آن دهن است که بعمدا زبان در او کردم
چه گفت، گفت که بستی دهان پر سخنم

زبان دو باید اندر دهان چو بستودم
هرآنکه بیخرد آگه کجا بود زفنم

دهان هر خر و هر بیخرد زبان مرا
نشاید، از پی آنرا که افضل ز منم

کسی خوهم که بشعر تفاخر این گوید
منم که روح علوم زمانه را بدنم

جمال و مفتخر بلخ بامی آنکه ز شام
بیاد او همه شب تا بصبح جلق زنم

چو بامداد به بینم جمال و صورت او
دو دست و گردن حمدان خود فرو شکنم

ایا جمالی ازین امتحان که کردستی
نه عاجزم نه فرومانده ام نه ممتحنم

کم از تو شاعر باشم که بر لبم دایه
نخست شعر چشانید وانگهی لبنم

مرا مفاخرت این بس بشاعری، که چو تو
نه دزد شعر نوم، نه رفوگر کهنم

هر آنچه خواهند از من، همانزمان گویم
زمان نخواهم و از هر دری سخن نکنم

جواب شعر جمالیست، آن کجا گوید
منم که روح علوم زمانه را بدنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲ - این غم عشق به پیرانه زیاری جستم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴ - هرچند که از عشق تو در کوی ملامیم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.