۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵ - ای گشته ز تابش و صفای تو

سهل است سنائیا سنای تو
وین قدر و فضیلت و بهای تو

نزدیک کسی که او خرد دارد
کمتر ز بهیمه (ای) بهای تو

اشعار ترا بجملگی دیدم
آورد عطیه مان عطای تو

بردیم عطیئه ترا بر . . . ن
خوه پور تو و خوهی بقای تو

مرشعر ترا نقصیه ای گفتم
این بود و جزین نبد سزای تو

در . . . ن مهل و بگوی شاهد
آئینه روی یا قفای تو

کاییته قفا چنان بود دلی
کاینجا بچه شاهد و عصای تو

مشک اکنون که موی مییابد
اسیل و ترا بود گیای تو

آگاه شدی ز ماجرای من
آگاه شدم ز ماجرای تو

بالا بنمای ای سنائی هان
تا چند کزی است بوریای تو

هرکس که ترا بدید، لعنت کرد
بر آدم پیر پارسای تو

اینست جواب آن کجا گوید
ای گشته ز تابش و صفای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴ - تا سر من همی بود بر دوش
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶ - روز از ما بگریخت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.