۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷ - گره زده سر زلفین دلگشای که چه

خوره شده بمیان پای من بپای که چه
فکنده زیر یکی گنده راوگای که چه

میان پای یکی . . . ل دوغ ریز که چون
به پیر دانشی و طفل گوه خوای که چه

چو گردن شتری کرده خویشتن بر خیر
دوایه بسته بخود همچنان درای که چه

تو هر زمانی گداتری و من کرده
توانگری همه در کار نو گدای که چه

یکی نگوئی هر تاز را که ای گنده
کنی بما ستم و جور غم فزای که چه

جواب آن غزلست این که گفت مختاری
گره زده سر زلفین دلگشای که چه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶ - روز از ما بگریخت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸ - دوش در خواب ترا دیدم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.