۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴ - گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی

میخکی سازی کزین در دیگ شلغم میکنی
شلغم پخته بسیخی پنج و شش بر هم زنی

کور و سیر و لفت و شلغم برب و کاک و برگ کرم
گرم گرمک میخوری، تا چند گوئی غم زنی

برحذر باشی ز سوزانی و اف و پف کنی
تا دهان مرده ریگت را نسوزی خم زنی

چو خبر داری ز سوزانی و از دردی که هست
به علف باشی و گرنه لقمه در مرکم زنی

چون قراقر در شکنبه مرده ریگت اوفتاد
گر من از تو هم نخواهم زد، تو از من حم زنی

. . . ن سوی سرخس کنی وز باد شلغم مرد وار
تیزها در سبلت مجدودبن آدم زنی

این جواب آن، کجا گوید سنائی غزنوی
گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.