۱۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰ - نجم کلاهدوز

غلام طلعت نجم کلاهدوز منم
حکیم ابله و پیر جوان سپوز منم

جهان جدم و هستم جهانفروز بهزل
مرا به بین که جهان جانفروز منم

بلند و روشن چو نان بنور خاطر خویش
ز عشق نجم چو خورشید نیمروز منم

بیاد نجم کله دوز هر شبی تا روز
زننده جلق بصابون نیمکوه منم

عشق ابروی چون قوس و مشکبو مویش
چو زه بخف و خراشید رو چو نور منم

بدینصفت که منم کور رومه سوز همی
گمان برم که مگر کور رومه سوزمنم

تو با حیل ز بخارا جوال و ژنده خویش
بمن فرست که آنرا جوالدوز منم

ز من محمد بافنده را سلام رسان
که دوستیش بفامست و فام دوز منم

کشید قامت و مکروی و مشکبوی ویست
خمیده قامت و جماح و گنده یوز منم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹ - میزبانی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱ - روی نیاز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.