هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج ناشی از فراق و عشق بی‌پاسخ است. شاعر از درد محبت که درمان‌ناپذیر است سخن می‌گوید و از این که هیچ کس به دل رمیده‌اش توجهی ندارد، شکایت می‌کند. او از معشوق می‌خواهد که بازگردد، زیرا هیچ کس جز او یار و یاورش نیست.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات عشق و فراق نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل ۸۱

سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
تا زنده‌ام چو شمع ازینم گزیر نیست

هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای
درد محبت است که درمان پذیر نیست

هیچ از دل رمیده ما کس نشان نداد
پیدا نشد عجب که به دامی اسیر نیست

بر من کمان مکش، که از آن غمزه‌ام هلاک
بازو مساز رنجه که حاجت به تیر نیست

رفتی و از فراق تو از پا درآمدم
باز آ که جز تو هیچکسم دستگیر نیست

سهلست اگر گهی گذرد در ضمیر تو
وحشی که جز تو هیچکسش در ضمیر نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۸۰
گوهر بعدی:غزل ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.