هوش مصنوعی:
این شعر از وحشی بافقی بیانگر درد و رنج عشق و فراق است. شاعر از عشق سخن میگوید که مانند آتش در دل عاشق میسوزد و او را از پای درمیآورد. عشق در این شعر به عنوان نیرویی قدرتمند و ویرانگر تصویر شده است که میتواند زندگی فرد را تحت تأثیر قرار دهد و او را به سمت درد و رنج بکشاند. شاعر همچنین از مفاهیمی مانند فراق، عشق نافرجام و رنجهای روحی سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات مطرح شده مانند درد عشق و فراق نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا به درستی درک شود.
غزل ۱۱۶
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد
گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد
میجهد برق جمالی که دهد اجر فراق
کیست تا مژده به یعقوب و زلیخا ببرد
عشق چون بر سر کس حملهٔ بیداد آرد
اولش قوت بگریختن از پا ببرد
هرکرا بر در نازک بدنان خواند عشق
دل و جانی که بود ز آهن وخارا ببرد
آنکه سود سر بازار محبت خواهد
باید آنجا همهٔ سرمایهٔ سودا ببرد
در برو باز زنم بی رخ او رضوان را
گر به گلزار بهشتم به تماشا ببرد
ندهد طوف صنمخانه به سد حج قبول
شیخ صنعان که دلش را بت ترسا ببرد
با چنین درد که وحشی به دعا میطلبد
بایدش کشت اگر نام مداوا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد
گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد
میجهد برق جمالی که دهد اجر فراق
کیست تا مژده به یعقوب و زلیخا ببرد
عشق چون بر سر کس حملهٔ بیداد آرد
اولش قوت بگریختن از پا ببرد
هرکرا بر در نازک بدنان خواند عشق
دل و جانی که بود ز آهن وخارا ببرد
آنکه سود سر بازار محبت خواهد
باید آنجا همهٔ سرمایهٔ سودا ببرد
در برو باز زنم بی رخ او رضوان را
گر به گلزار بهشتم به تماشا ببرد
ندهد طوف صنمخانه به سد حج قبول
شیخ صنعان که دلش را بت ترسا ببرد
با چنین درد که وحشی به دعا میطلبد
بایدش کشت اگر نام مداوا ببرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۱۱۵
گوهر بعدی:غزل ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.