هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات عمیق خود مانند عشق، اندوه و انتظار سخن می‌گوید. او از دل‌سوزی، عشق ناکام و گذر عمر بی‌ثمر شکایت دارد و به زیبایی‌های معنوی و حقیقت عشق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند گذر عمر و حسرت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۹۰

امشب که دست نالة زارم بساز بود
در بزم دل، مدار به سوز و گداز بود

چشم سفید گشته گرفتم به لخت دل
این بود بر رخم در صبحی که باز بود

یک دم که تُرک چشم تو غافل ز ما گشت
یک عمر در ولایت ما ترکتاز بود

هر جا که اهل دل نفس گرم می‌زدند
آهم به یاد نخل قدت سرفراز بود

تا از گل تو بوی حقیقت شنیده‌ام
کارم مدام تربیت این مجاز بود

گشتیم پیرو بخت جوانی نشد نصیب
این عمرِ بی‌نصیبی ما خوش دراز بود

فیّاض نازها که کشد از نیاز ما؟
نازی که از نیاز جهان بی‌نیاز بود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.